فرار از زندان | هیپنوتیزم مدرن، دشمنی برای مدیریت زمان + فایل صوتی
فرار از زندان | روزمرگی از پس روزمرگی
مغزمون به داغ کردن های عجیب و غریب عادت کرده.
گاهی از شدت پرکاری و گاهی از شدت بیکاری. مهم
اینه که زیاد مغزمون داغ میکنه. احساس میکنیم اسیر
روزمرگی شدیم. این احساس به زودتر داغ کردن مغزمون
کمک شایانی میکنه. دنبال خنک کردن مغزمونیم. چیکار کنیم؟
چه کاری بهتر از چنگ زدن به دامن موبایلمون! چه کاری
بهتر از چک کردن تلگرام و اینستاگرام و فیسبوک و توئیتر و…
چه جالبیم ما آدما! از یه روزمرگی به روزمرگی دیگه ای فرار
میکنیم و اسمش رو هم میذاریم کار! یه کار مهم… بالا و پایین
کشیدن انگشت شست مون روی صفحه ی گوشی های هوشمندمون!
البته توی روزمرگی دوم که غرق شدن تو ازدحام مجازی باشه، یه لطفی
نهفته که اونم فراموشیه. غرق ادا و اطوارای یه مشت بیکار مجازی
میشیم که یادمون بره مشکلات دنیامون رو… یادمون بره کم و کاستی های
زندگی مون رو… یادمون بره به هدف نرسیدنامون رو… در کل
یادمون بره همه ی سستی های خودمون رو…
فرار از زندان | هیپنوتیزم مدرن
فرار از دنیای حقیقی به دنیای مجازی یه نوع هیپنوتیزمِ.
وارد یه دنیای جدید میشیم با کلی رنگ و لعاب تازه که چشمامون
رو گرد و قلمبه میکنه، بعد یهو چشممون به یه عکس جذاب میفته
وارد یه صفحه جدید میشیم و این توالی صفحات انقدر ادامه پیدا میکنه
که یهو چشممون رو با پشت دست میمالیم و ساعت رو یه نگاه
میندازیم و انگار یه سطل آب یخ ریختن رو تمام ثانیه هامون…
دو ساعت داشتیم پلنگ های مجازی رو دید میزدیم. دو ساعتی که میشد
نصف یه کتاب رو توش تموم کرد…
اینجاس که پشیمونی ای که دیگه سودی نداره مثل خوره میفته
به جونمون و به خودمون و زمین و زمان قول و قسم محکم
میدیم که از فردا دیگه این روند تکرار نمی شه و میشیم
مصداق شعر «توبه کردم که دگر می نخورم، بجز از امشب و
فرداشب و شبهای دگر» و فردا روز از نو، روزی از نو….
فرار از زندان | تکرارهای غیر تکراری!
شدیم مثل قمار بازای لاس وگاس نشین. کسایی که میرن پشت
این دستگاه های بازی و بخت آزمایی با این که میدونن پولی به
جیب نخواهند زد و همه اش سرکاریه. اما چون هر روز یه احتمال
جدید رو میشه و هیجان داره، سر کیسه رو شل میکنن و یه قدم
پاشون رو تو فلاکت فروتر میکنن… ما نمی دونیم اما اسیر
«لذت تکرارهای غیر تکراری» شدیم.
فرار از زندان | یک عالمه پاداش
تکرار عملی که پاداش های غیر تکراری داره.
همیشه وارد یه صفحه تو اینستاگرام میشیم که پر
شده از عکس و فیلم های کوتاه؛ ولی هربار یه مجموعه عکس و فیلم
جدید.. هر بار یه پاداش جدید برای یه اقدام کوچیک.
انقدر فکرامون رو کوچیک میکنیم که یه عده سلبریتی میشن سمبل
فهم و آموزگارای ما. کسایی که اغلبشون جز چهره شدن توسط قاب
جعبه ی جادویی تلویزیون، هیچ مزیتی ندارن و حتی خیلی هاشون
تو اولیات اخلاق و ادب و علم به قول معروف، کمیتشون لنگه!
فرار از زندان | درمان درد
اول: یاد بگیریم خود کنترلی داشته باشیم.
یاد بگیریم اسیر هوس های چند لحظه ای که چند ساعت
رو به باد میدن نشیم. یاد بگیریم خودمون، خودمون رو محدود کنیم.
اگه نشد می تونید از نرم افزارهای محدود کننده استفاده کنید که اجازه ندن
بیشتر از وقت معینی از شبکه های اجتماعی استفاده کنید.
دوم: اگه قراره هر از گاهی شونه به شونه ی شبکه های اجتماعی طی مسیر کنید
لااقل یه سری کانالها و گروه های مشخص و ارزشمند رو از قبل نشونه کنید
که اون مدت زمانی که میخواید از روزمرگی دنیای حقیقی به روزمرگی دنیای
مجازی قدم بذارید، بدونید دقیقا تو کجا قدم میذارید.
سوم: وسط همه ی برنامه ریزی هامون حتما ده دقیقه های لذت بخش رو بگنجونید.
ده دقیقه هایی که به خودتون هدیه میدید. مثلا اگه یه ساعت کار مفید و خسته کننده داشتید
ببینید چه کار کوچیک و لذت بخشی هست که می تونه کمی خستگی شما رو
در کنه. بعد از اون یک ساعت به خودتون یه هدیه ی لذت بخش ده دقیقه ای
بدید و بعد به کار جدید مشغول شید. لزوما اون هدیه نباید منحصر در موبایل شما باشه.
کاری نکنیم فضای مجازی مدیریت زمان رو برامون به یه رؤیای دست نیافتنی
تبدیل کنه!
دیدگاهتان را بنویسید