احساس بی ارزشی | آیا می دونید چطور باید با احساس بی ارزشی جنگید؟ +صوت
چرا باید دیگران به من اهمیت بدن؟
چرا باید دیگران منو دوست داشته باشن؟
من آدم ارزشمندی نیستم.
کارای بهتر مال دیگرانه.
من همیشه باید زور بزنم دیگران بهم توجه کنن.
حتی اگه کسی به من محبت میکنه دلش برام میسوزه.
اگه کسی ازم انتقاد کنه، حتما از من متنفره.
من می ترسم توی یه جمع صحبت کنم.
احساس بی ارزشی | سرماخوردگی مغزی
این جملات برای شما هم مثل من آشنا هستن؟
اگه خدایی نکرده هر کدوم از جملات بالا یا خدایی نکرده تر همه شون مدام توسط مغز مبارک
توی بلندگوی ذهنتون فریاد زده میشن؛ اصلا نگران نباشید. چیزیتون نیست.
یه کم دچار سرماخوردگی مغزی شدید. افتادید توی دام احساس بی ارزشی . ولی جای نگرانی نیست. زنده می مونید.
اگه می خواید کنار زنده موندن تون از زندگی لذت هم ببرید پس این نوشته ی «بی ارزشی در کن» رو بخونید.
اول این که تقریبا همه ی ما دچار احساس بی ارزشی یا همون «تله ی بی ارزشی» هستیم.
احساس بی ارزشی | یادگار کودکی
تله ی بی ارزشی یه دامه که سال های ساله توی یک یا چند تا خاطره، ما رو اسیر خودش کرده.
شما تو زندگی تون یک یا چند خاطره، که موجب شرمساری و تحقیرتون شده رو داشتید (حتی اگه الان فراموشش کردید)
که به خاطر اون شرمساری و تبعات بعد از اون، هنوزم درگیرید.
در حال حاضر هم چیزهای زیادی به اون احساسات اضافه میشه.
پدر و مادرای ما عادت داشتن عیب های ما رو برملا کنن. عیب و خطای ما، هر چقدر هم پر رو باشیم
وقتی برملا میشه، با خودش احساس شرمندگی رو میاره و اثر این نوع برملا کردن والدین،
همیشه توی ذهن ما میمونه.
اثر اون یعنی شرمساری حاصل از اون برملا شدن عیب.
احساس بی ارزشی | احتمالات نوستالژی
ممکنه مورد انتقاد شدید اعضای خانواده بودید و مدام سرخورده می شدید.
ممکنه مورد طرد محبت والدین (یکی یا هر دو) بودید.
ممکنه همه ی اشتباهات به گردن شما انداخته میشده.
ممکنه مدام به شما می گفتند بی لیاقت و به درد نخورید.
ممکنه مورد مقایسه غیر منصفانه با دیگران، توسط اطرافیان به ویژه والدین بودید.
من خودم که دارم این متن رو مینویسم احساسات بالا رو تو بازه های مختلف زمانی
چشیدم و کاملا می فهمم چه اثرات مخربی روی آینده ی من داشتن.
ما حامل خیلی از احساسات کودکی تا الآن خودمون هستیم.
احساسات و افکار ما، مثل میخ می مونن. زمانی که ایجاد شد به دیوار ذهن ما کوبیده شدن
و با دستای ظریف و لطیف زمان از دیوار ذهنمون بیرون کشیده شد.
اما امان از ردّی که ازش باقی مونده و ما حامل زخم های زیادی هستیم.
احساس بی ارزشی | قدم قدم تا بدبختی
همه ی ما حس شرمساری ناشی از برملا شدن یکی از خطاهامون برای دیگران رو چشیدیم.
وقتی تو تله ی شرمساری می افتیم (بسته به اندازه ی گیر افتادنمون)
- مدام دچار این حس شرمساری هستیم.
- رفته رفته چون بی دلیل شرمسارید،پس خودتون رو پایین تر از دیگران می بینید،
- بعدش خودتون رو لایق کسب چیزی نمی دونید.
اگه کار خوبه، مال دیگران؛ اگه عشقه، مال دیگران؛ اگه موفقیته، مال دیگران…
خودمون رو صاحب حق نمی دونیم چون همیشه ما مقصریم،
چون حسی که بعد از لو رفتن تقصیرهامون داشتیم رو به صورت همیشگی داریم!
دیدید بعضی مردا وقتی همسرشون بهشون محبت میکنه، عصبانی میشن و دعوا راه میندازن؟
به نظرتون اینا دیوونه ان؟
نه بابا! اینا درگیر تله ی بی ارزشی هستن و خودشون خبر ندارن!
اینا خودشون رو لایق عشق و محبت نمی دونن.
وقتی تو تله ی بی ارزشی می افتیم، مدام تو ذهنمون، خودمون رو با دیگران مقایسه میکنیم
و خب طبیعتا نتیجه ای جز برتری دیگران و افزایش حسادت ما نخواهد داشت.
وقتی این طور شدیم، سعی میکنیم «خودِ واقعی» مون رو پنهان کنیم و بعدش چون «مای ما» با «مای دیگران»
فرق میکنه، همیشه احساس می کنیم دیگران ما رو درک نمی کنن.
در صورتی که دیگران فیلمی که ما داریم از خودمون بازی میکنیم رو می فهمن و سعی میکنن درکش کنن.
کار به اینجا که میرسه، پرخاشگر میشیم. از دیگران به تندی و غیر منطقی انتقاد میکنیم.
برای دانلود پرسشنامه ی یانگ (برای نشان دادن عمق تله ی بی ارزشی) کلیک کنید.
دیدگاهتان را بنویسید