علاقه به هدف | علاقه رو پیدا کنیم یا ایجاد؟!
همه مون منتظریم که کار مورد علاقه مون رو پیدا کنیم
و بعد شروع کنیم به انجامش و همه چی بشه همونی که باید…
یه گوشه نشستیم به سبک “لوک خوش شانس”
یه پر کاه گذاشتیم کنج لبِ حوصله مون و
منتظریم یه سوارِ سفید از راه برسه و همونی باشه که باید…
تو دنیای “هری پاتر”ی خودمون غرقیم و منتظریم یه
نفر با یه چوب جادویی بیاد و با یه چرخش نرم به
مچ دستاش، زندگی مون رو همونی کنه که باید…
اگه الان علاقه و استعداد خودت رو شناختی که فبها
وگرنه قاطی یکی از دو دسته ی زیری!
علاقه به هدف | دو نظریه
دو تا نظریه تو زمینه ی علاقه مطرحه:
علاقه به هدف | نظریه ثابت:
طبق این نظریه علایق ما از بدو تولد
وجود داشتن و ما باید در طی دوران زندگی اون ها رو کشف کنیم…
علاقه به هدف | نظریه رشد:
طبق این نظریه علایق ما به مرور و در
طی زمان به وجود میان و پرورش پیدا میکنن…
این جمله درسته که: «اگه طبق علاقه ت زندگی کنی،
در طول زندگیت هیچ وقت کار نمیکنی!»…
با این مسأله گیر و گوری ندارم..
اما این که بگی بگرد علاقه ت رو پیدا کن
نقطه ی اختلاف من و یه عده غیر از منِ..
طبیعتا ممکنه یه عده از ما علاقه ش رو پیدا کرده باشه
و در مسیرش تلاش کنه و موفق بشه…
اما برای اونایی که این طور نیستن میگم که:
دنبال کشف علاقه ت نباش… دنبال ایجاد و خلق اون باش.
علاقه به هدف | درد اول
و اما درد…
اگه قائل به نظریه ی ثابت باشید، وقتی با یه موضوع جدید
برخورد میکنید که خلاف علایق شماست،
معمولا از کنارش رد میشید و بهش بها نمیدید!
دلیلش هم عدم علاقه ی شما به اون موضوعِ
اما طرفداران نظریه ی رشد، در مواجهه با موضوع جدید،
یه جرقه کنج ذهنشون میخوره که نکنه این یه در جدید به دنیای من باشه!
علاقه به هدف | درد دوم
درد بعدی اینه که کسایی که دنبال کشف علاقه هستن،
کاری رو انجام میدن که بهش علاقه دارن
و یه سری از نیازهاشون رو برآورده میکنه.
اما خالقان علاقه کاری رو شروع میکنن بدون
پیش فرض و تمام تلاششون رو میکنن که با
پیشرفت هاشون به قله های بالای اون کار برسن..
خلاصه، همه چی با خودت…
دوس داری کشف کن، دوس داری خلق کن…