تله ی بی ارزشی | راه حل مقابله با احساس بی ارزشی چیست؟ + صوت
تله ی بی ارزشی | سه «من» در من
امیدوارم قسمت اول این مقاله رو خونده باشید. اگه نخوندید اینجا بخونید.
تو این مقاله حتما یه قلم و کاغذ دستتو بگیرید. به خودتون کمک میکنید.
ما آدما تشکیل شده از سه «من» هستیم:
- «منِ گذشته»
- «منِ حال»
- «منِ آینده»
می دونی «منِ گذشته» ی تو کی بوده؟
می دونی الان که داخل وجود تو قرار داره، تو بقچه ای که به ته یه چوب بسته
و رو شونه هاش حمل میکنه چه چیزهایی با خودش داره؟
در مورد «منِ حال» و «منِ آینده»ات چطور؟ میدونی اوضاع شون چطوره؟
همین الان این مقاله رو ول کن یه قلم و کاغذ دستت بگیر:
- از «منِ حال» خودت بنویسید.
- از حالش بنویسید.
- از وضعیت جسمانیش بنویسید.
- از زخم های دانسته و نادانسته ای که داره حمل میکنه بنویسید.
- چه کارایی رو دوست ندارید انجام بده؟
- چه زخمایی رو دوست ندارید حمل کنه؟
لطفا بنویسید.
تله ی بی ارزشی | «منِ حال» ، «منِ آینده»
توی ستون جلوی «منِ حال» تون از «منِ آینده» تون بنویسید.
از خوشی ها و ناخوشی هاش بنویسید.
از چیزی که با وضعیت فعلی داره بهش تبدیل میشه بنویسید.
از چیزی که باید بشه و با این اوضاع نمیشه بنویسید.
لطفا بنویسید. خودتون رو بنویسید.
همه ی جنبه های خودتون رو بنویسید.
این سوالات، خیلی پایه ای هستن. اگه ننویسید که معمولا نمی نویسید
یعنی عملگرایی تون به درد «منِ به درد نخور» تون میخوره.
اگه می خواید درد خودتون رو بفهمید، اول باید یاد بگیرید دردهاتون رو
ببینید. باورشون کنید و برای حلّ اون ها راه کار پیدا کنید.
از این که درد و رنج هاتون رو بریزید رو سفیدی دل کاغذ، نترسید.
تله ی بی ارزشی | سه مواجهه
- تسلیم
- فرار
- حمله
این سه تا کلمه، در واقع سه مواجهه ی ما با تله ی بی ارزشی مونه.
سه مواجهه که کمکی بهمون نمیکنه. فقط ما رو تو تله ی بی ارزشی دور خودمون می چرخونه.
تسلیم
وای از روزی که تحت سلطه ی یه سری آدم انتقادگر و همیشه طلبکار بوده باشیم.
متأسفانه خیلی هامون همین طوری بودیم. پدر و مادرامون ترجیح می دادن بیشتر
از ما انتقاد کنن. ترجیح میدادن پدر سالاری رو به شیوه ی کاملا پراگماتیستی
به عالم و آدم نشون بدن و این هر روز ما ور بیشتر تو تله ی بی ارزشی فرو می برد.
بعضی از «من» هایی که توی این شرایط بودن، یاد گرفتن که چاره ای جز تسلیم شدن
ندارن و حتی اعتراض هم وارد نیست. درد این افراد فقط به این جا ختم نمیشه.
این ها به این زندگی عادت میکنن و حالتی غیر از این رو هم نمی تونن تصور کنن
تو انتخاب دوست و حتی همسر و شریک زندگی شون دنبال آدمای سلطه جو، انتقادگر
و همیشه طلبکار میرن. شاید خودشون هم این رو متوجه نباشن. اما ناخودآگاهشون این
ملاک ها رو توی انتخاب هاشون می گنجونه. اونم تو اولویت انتخاب ها…
این افراد متأسفانه تسلیم شدن. و تسلیم شدن رو یاد گرفتن. حتی وقتی سراغ یه کار میرن
و کمی روی اون کار متمرکز میشن و تلاش می کنن اما به نتیجه نمیرسن، فکر میکنن
این کار شدنی نیست و باز هم تسلیم … این ها غرق در تله ی بی ارزشی شدن.
فرار
البته بعضی ها هم پر رو تر از این حرف ها هستن. حاضر نیستن تسلیم تله ی بی ارزشی بشن.
اینا مشکل خودشون رو قبول دارن اما ….
اما برای بی توجهی به مشکل شون، خودشون رو به بی خیالی میزنن.
در واقع مدام میخوان از مشکل شون فرار کنن. حاضر نیستن به هیچ وجه بهش فکر کنن و بخوان
درمانش کنن. و کم کم این فرار کردن توی همه ی مشکلات شون جاری و ساری میشه و تبدیل میشه
به یه جزئی از شخصیت شون. بدتر از همه چون خودشون به فرار خودشون و به مشکل خودشون
علم دارن، هیچ وقت حال دلشون خوش نیست. کم کم دچار رفتارهای ناهنجارانه میشن.
البته این مدل از افراد توی کوتاه مدت دچار رنج عمیق نمیشن. اما تو دراز مدت به مشکلات بزرگی میرسن.
چون با رنج درونی شون مقابله نمی کنن و اون رنج روز به روز فربه تر و چاق تر میشه.
بالاخره کار به جایی میرسه که رنج درونی مون بروز بیرونی پیدا میکنه و باعث ایجاد مشکلات برای
اطرافیان مون میشیم. کم کم دورمون خالی میشه و رنج تنهایی هم به رنج های دیگه اضافه میشه…
بعدش رو نمی خوام حتی حدس بزنم…
حمله
بعضیام به خاطر این که توی دوران کودکی مدام توسط دیگران تحقیر شدن، برای اینکه به خودشون
و دیگران ثابت کنن که موفق هستن و اونا بودن که اشتباه می کردن، خودشون دچار یه نوع
سطله گری میشن. این افراد که تعدادشونم کم نیست، دچار یه نگاه از بالا به پایین به دیگران میشن
همه رو نوکر خودشون میدونن. معمولا با افرادی معاشرت میکنن که برتری اون ها رو بپذیرن و
مدام چاپلوسی اون ها رو بکنن. حتی تو دعواهای زناشویی شون هم همیشه طرف مقابل رو
مقصر میدونن و خودشون همیشه حق به جانب هستن.
معمولا با رفتار متکبرانه و کلام خودشون دیگران رو آزار میدن.
کار این افراد به جایی میرسه که هیچ گونه خطایی رو از خودشون قبول نمی کنن و می خوان
به همه ثابت کنن که از هر اشتباهی مصون هستن.
اما…
این مدل آدما برخلاف تمام اولدورم بولدورم شون بسیار شکننده هستن. اگه قدرت طلبی شون
بی نتیجه بمونه و سرکوب بشه، ممکنه به شکست سنگینی منجر بشه.
تله ی بی ارزشی | راه حل ها
1. میخوام یه توصیه بهتون بکنم که شاید براتون مسخره باشه. اما واقعا میتونه مؤثر باشه.
نه فقط برای حل مشکل تله ی بی ارزشی و سایر تله های زندگی مون، بلکه به صورت کلی
گاهی لازمه این کار رو انجام بدید.
اول این که یه بار تنهای تنها بشینید یکی دو ساعت تمرکز و فکر کنید و تمام خاطرات کوچیک
و بزرگ تلخ کودکی تون رو ورق بزنید. پیدا کنید اون احساسی رو که باعث آزار شما میشه.
بعد «منِ حال» تون رو یه موجود زنده و دارای شکل و فکر تصور کنید.
بعد «منِ گذشته» تون رو یه موجود زنده و دارای شکل و فکر تصور کنید.
حالا این دو تا «من» رو به عنوان دو تا موجود کاملا مستقل و دارای شعور
توی فضای ذهنتون با هم روبرو کنید. اجازه بدید با هم صحبت کنن. اجاز بدید با هم بخندن و حتی
گریه کنن. بخش زیادی از مشکلات همه ی زندگی شما بین این دو تا «من» هست و اگه الان بتونید
با صحبت کردن حلّش کنید. میبینید که به چه آرامشی می رسید.
پس خواهش میکنم حتی اگه به نظرتون این کار مسخره و غیر عقلانیه. یه بار با تمام وجود انجامش بدید.
کمی از قدرت تخیّل تون استفاده کنید. خدا این توانایی رو برای همچین روزایی به شما داده.
2. حالا وقتشه که «من حال» خودتون رو به چالش بکشید. ببینید ازش راضی هستید.
ببینید وقتی توی یکی از تله های زندگی مثل تله ی بی ارزشی می افتید، از کدوم استراتژی (تسلیم،فرار،حمله)
استفاده میکنه؟!
3. احساس شرمساری، گاهی تو ناخودآگاه ما ورود کرده. یه بار زندگی تون رو بررسی کنید. ببینید
چه مواقعی بیشتر احساس شرمساری دارید. ببینید چه اتفاقی می تونه به شما حس شرمساری
رو غلبه بده. هر چی به ذهنتون میرسه رو یادداشت کنید.
4. هر آدمی که روی این زمین خاکی و زیر سقف این آسمون وسیعِ آبی داره اکسیژن هدر میده، حتما
حتما حتما یه سری نقاط ضعف داره و حتما حتما حتما یه سری نقاط قوت هم داره.
امکان نداره کسی نقطه ی قوتی نداشته باشه. اگه هر کدوم از شما به نظر خودش هیچ نقطه قوتی نداره
مطمئن باشه به شدت غرق در تله ی بی ارزشیه.
یه نگاه به آدم های موفق، یا حتی نه؛ آدم های معمولی اطراف خودتون بندازید. نقاط مثبت اون ها رو
بنویسید. حالا بدون بدبینی و فاز تله ی بی ارزشی ، ببینید کدوم از اون نقطه قوت ها درون شما
هم وجود داره یا به راحتی می تونید به دستش بیارید.
پس «من» خودتون رو از حیث ناتوانی ها و توانمندی هاش روی کاغذ بیارید.
5. همیشه برای حل مشکلات تون، دید منطقی داشته باشید. قرار نیست با خوندن این مقاله
مشکل شما به صورت کامل حل بشه (هر چند دوست دارم حتی به اندازه ی یک درصد بهتون
کمک کرده باشه). مشکلی که به اندازه ی کودکی تا به امروز شما، با شما بوده و سن و سالی
ازش گذشته، کمی هم برای درمانش به زمان احتیاج دارید. پس اولین مرحله، اینه که نقاط
ضعف خودتون رو بشناسید و مشکل رو بپذیرید. بعد تازه میرسیم به اصل ماجرا.
برای زندگی بهتر، باید مهارت های لازم برای مقابله با هر دردی رو یاد بگیرید. (نه فقط همین یه درد رو).
پس لازمه کتاب بخونید، مشاوره برید، تو دوره های آموزشی شرکت کنید و یاد بگیرید با بالا بردن عزت نفس تون
می تونید به مشکلات زیاد و بزرگی غلبه کنید.
6. بعد از کسب مهارت لازم، برای حل مشکلتون برنامه ریزی کنید. سعی نکنید یه شبه ره چند ماهه رو برید.
7. هر کدوم از ما اسیران تله ی بی ارزشی ، یه «من» داریم به اسم «منِ سرزنشگر». همون طور که با «من» های دیگه تون
صحبت کردید، حالا نوبت اینه. باهاش حرف بزنید. ببینید چه مرگشه؟! اصلا میتونید براش نامه بنویسید.
نذارید حرفی تو دلتون بمونه و به زبون تون نیاد. غمباد میگیرید می مونید رو دست دنیا ها!
8. از امروز تمام تلاش ما اسیران یه چیزه: از این به بعد «منِ واقعی» خودتون باشید.
بسه دیگه
چقدر فرار از خودمون؟! بابا ما هم آدمیم. حالا فوقش اسیریم دیگه. اگه همسرتون بهتون محبت میکنه، با تمام وجود
محبتش رو بپذیرید و با تمام وجود جبران کنید. اگه دوست شما یه نگاه محبت آمیز به شما کرد، به محبتش
جواب بدید. ماست نباشید. غلغل کنید یه کم لطفا! اگه به یه پست و مقام بهتر رسیدید، خودتون رو نالایق ندونید.
اصلا هیچ کس جز شما لایق اون جایگاه نیست. یه کاری کنید همه حیرت کنن از شدت تلاش و موفقیت شما توی پست تون.
9. و در آخر: وقتی می خواید شروع کنید به انتقاد و سرزنش (به ویژه نسبت به همسر و فرزندانتون) به خودتون
یه مقدار وقت بدید. چه اشکالی داره دعوایی رو که الان میخواید راه بندازید، ده دقیقه دیرتر راش بندازید؟!
وقت برای دعوا همیشه هست.
میتوانید نوشته های بالا را در فایل صوتی زیر بشنوید:
دیدگاهتان را بنویسید