چکار کنیم که هر روز بدبختتر بشیم؟
هر کدوم مون مجموعه ای از صفات خوب و بدیم که هر کدوم از این صفات میتونن ما رو بالا ببرن یا زمین بزنن.
اینجا میخوام به چند تا از این خصوصیات اخلاقی اشاره کنم.
البته نه خصوصیاتی که شما رو بالا میبرن، بلکه خصوصیاتی که شما رو زمین میزنن.
کامل گرایی
همیشه از این عنوان به نام «کمال گرایی» اسم برده میشه.
اما بین کامل گرایی و کمال گرایی فرق وجود داره.
آدم های کمال گرا میتونن کامل گرا هم باشن و میتونن این خصوصیت بد رو نداشته باشن.
اصلی ترین فرق کمال گرایی و کامل گرایی اینه که کمال گرایی جزء لازمه های موفقیته و کامل گرایی جزء موانع بزرگ موفقیت.
یه کمال گرا وقتی به کاری ورود میکنه، قله ی موفقیت توی کارش رو میبینه و برای رسیدن به اون تلاش میکنه. پس کمال که میشه رسیدن به قله هدف اونه.
اما یه کامل گرا تا زمانی که همه ی مقدمات به صورت کامل فراهم نباشه، کار رو شروع نمیکنه.
کامل گراها معمولا هیچ وقت از خودشون راضی نمیشن و هیچ وقت شرایط رو برای انجام کارهاشون مهیا نمیبینن.
بنابراین انقدر کار رو طول میدن که هیچ وقت شروع نمیکنن و در آخر اعتماد به نفس شون به شدت کم میشه و مدام شکست میخورن.
برای مقابله با کامل گرایی چند تا راه حل بهت میدم:
- فقط شروع کن: اصلا مهم نیست شرایط مهیا هست یا نه. تو یه استاندارد اولیه داشته باش (اون استاندارد رو بهتره از یه نفر دیگه بگیری که کامل گرا نیست). وقتی به اون حد از شرایط رسیدی کارت رو شروع کن. برای تأخیر در شروع کار باید تنبیه بشی.
- یه مربی داشته باش. مربی کسیه که بهت شرایط رو میگه و مرحله به مرحله با تو همراه میشه و بهت امر و نهی میکنه که کارها رو پیش ببری.
- با یه گروه همراه شو. گروه کامل گرایی تو رو نمی فهمه. گروه فقط اهداف تعیین شده رو پیش میبره و از تو در زمان مشخص انجام وظیفه مشخص رو طلب میکنه و اگه تو تو انجامش موفق نباشی، توسط گروه طرد میشی و خودت هم احساس خجالت میکنی.
نقش قربانی
بعضی از ما عادت داریم همیشه و همه جا نقش قربانی رو بازی کنیم. کسایی که نقش قربانی رو بازی میکنن، اولا خودشون رو شکست خورده میدونن، ثانیا دیگران (شامل شرایط و افراد) رو مقصر ناکامی هاشون معرفی میکنن.
آدم های نقش قربانی یه سری خصوصیات دارن که به بعضیاشون اشاره میکنم:
دوست دارن با مدام ناله کردن، ترحم دیگران رو جلب کنن.
پس هر وقت کنار این افراد میشینی، به جای این که حرف مثبت و خوب بشنوی
مدام از بلاهایی که به سرشون آوردن حرف میزنن و این وسط تو سعی میکنی بهش دلداری بدی تا کمی دردهاش التیام پیدا کنه.
اما در واقع این طرفند این افراد برای جلب نظر دیگرانه.
همیشه درجا میزنن:
این افراد از اونجا که خودشون رو قربانی افراد یا شرایط میدونن
پس همیشه شکست رو به صورت پیش فرض برای خودشون قبول کردن
پس برای تغییر وضعیت و بهبود اوضاع تلاش چندانی نمیکنن
و اگه تلاشی هم بکنن، خیلی زود دست میکشن.
پس هیچ وقت پیشرفت نمیکنن و مدام درجا میزنن.
زیاد مقایسه میکنن
قربانی ها مدام خودشون رو با دیگران مقایسه میکنن و حسرت نداشته های دیگران رو میخورن.
و البته گاهی دیگران رو به خاطر داشتن چیزهایی که این ها ندارن بد و مقصر میخونن.
مثلا وقتی یه پولدار رو ببینه که سوار یه ماشین چند میلیاردی شده، با خودش میگه حتما دزدی کرده و تونسته این ماشین رو بخره.
این حق من و امثال من رو خورده!!
پر توقع هستن
این افراد چون خودشون رو مدام ضعیف و قربانی نشون میدن
و ترحم دیگران رو جلب میکنن، کم کم باورشون میشه که دیگران باید همیشه این ها رو مقدم بدونن و بهشون ترحم کنن.
اگه این توقع جایی برآورده نشه، ممکنه پرخاش کنن یا اگه توان پرخاشگری رو نداشته باشن، منزوی و افسرده میشن.
مسئولیت ناپذیر هستن
قربانی ها شکست رو پیش فرض خودشون میدونن و به همین خاطر هیچ وقت مسئولیت هاشون رو خوب عملی نمیکنن.
از طرفی فکر میکنن دیگران به خاطر نقش قربانی داشتن اون ها، بهشون ترحم میکنن و از خطاشون میگذرن.
مشخصات زیادی شبیه به گفته های بالا برای یه فرد قربانی وجود داره که هر کدوم برای زمین گیر کردن یه آدم و درجا زدنش کافیه.
اگه نقش قربانی دارید باید بدونید عزت نفس شما دچار مشکله.
شما به خاطر اتفاقاتی که در طول زمان براتون پیش اومده و ضعفی که از خودتون نشون دادید، تسلیم شدید و دیگه خودتون رو فرد ارزشمندی نمیدونید.
شما خودتون رو لایق ترحم دیگران و نرسیدن به چیزهای ارزشمند میدونید، پس هیچ وقت تغییر نمی کنید.
برای فرار از نقش قربانی، باید روی عزت نفس تون کار کنید و عزت نفس وقتی بالا میره که شما عمل کنید و نتیجه بگیرید.
پس اگه احساس میکنید یه آدم شکست خورده ی بدبخت هستید، یه سری ریزوظیفه برای خودتون تعریف کنید.
وقتی شما به وظایف کوچیک عمل کنید، کم کم احساس می کنید که می تونید کارهاتون رو انجام بدید و اون احساس بی ارزش بودن از شما جدا میشه.
پس عمل می کنید و دستاورد پیدا می کنید و عزتنفستون بالا میره و با عزتنفس بالاتر سراغ کارهای کمی بزرگتر میرید و انرژی و انگیزهی بالایی برای انجام اونها دارید.
این چرخه شما رو کم کم از نقش قربانی جدا میکنه.
نکتهی خیلی مهم دیگه اینه که شما و فقط شما مسئول همهی اتفاقاتی هستید که براتون پیش میاد.
نمیخوام بگم شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسان های پیرامون ما هیچ اثری روی رشد و سقوط ما ندارن.
اما تو همین جامعه آدم هایی بودن، هستن و خواهند بود که با شرایط مشابه و حتی بدتر از شما تونستن تغییر کنن و از هر جهت خودشون رو ارتقاء بدن.
پس اگه شما هم مثل اون آدم رشد نکردید و درجا میزنید، انتخاب خودتون بوده.
انتخاب تون رو تغییر بدید و زندگی متفاوتی رو بدون نقش قربانی تجربه کنید.
دیدگاهتان را بنویسید