5 مرحله برای عبور از هر بحرانی در زندگی

5 مرحله برای عبور از هر بحرانی در زندگی

عبور از بحران | آدم ها چطور با مرگ رو به رو میشن؟

این سوالی بود که ذهن الیزابت کوبلر راس (روانپزشک آمریکایی–سوئیسی) و درگیر کرد و شروع به تحقیق در موردش کرد.

این سوال منجر به یه تحقیق گسترده شد که از روانشناسی مرگ تا حتی سوگواری یه عاشق به خاطر خیانت رو هم در برگرفت.

خانم کوبلر راس بعد از این تحقیقات به «مرگ شناس» معروف شده بود.

در گذشته معمولا روانشناسا از افراد می پرسیدن: «اگه بهت بگن یک روز دیگه زنده ای و بعدش میمیری چکار میکنی؟

این سوال رو فقط میشه با تخیل و احتمالات جواب داد.

هیچ کدوم از ما واقعا نمیدونه اگه بهش خبر مرگش رو اعلام کنن در اون لحظه چه میکنه!

خانم کوبلر راس به این سوال قانع نشد و میخواست واقعا ببینه کسی که میدونه قراره بمیره چطور رفتار میکنه.

پس رفت و با کسایی که به دلایل مختلف مرگ شون نزدیک بود و خبر مرگ شون رو گرفته بودن مدتی همراه شد.

بعد از کلی تحقیق متوجه این شد که آدم ها در مواجهه با مرگ یا فقدان کسی، 5 مرحله رو طی میکنن.

البته بعدها نظریه ش روی مشکلات دیگه هم پیاده سازی شد و معلوم شد این 5 مرحله در هر شکستی رخ میده.

مثلا وقتی تمام سرمایه ت یک شبه از بین میره همین 5 مرحله رو طی میکنی.

اگه همسرت بهت خیانت کنه همین مراحل رو طی میکنی.

وقتی خبر سرطان رو بهت میدن همین مراحل رو طی میکنی و…

اما این 5 مرحله

  1. شوک و انکار:
    وقتی برای اولین بار این خبر رو میشنویم، شوکه و مبهوت میشیم. ناگهان گرد مرگ میپاشن و سکوت همه جا رو میگیره. سعی میکنیم خودمون رو بزنیم به اون راه و خبر رو نشنیده بگیریم. سعی میکنیم صورت مسأله رو پاک کنیم و بگیم: «اشتباه میکنی، دروغه، شوخی میکنی و…»
  2. خشم:
    بالاخره مجبور به پذیرش واقعیت هستیم. دست از انکارهای بی منطق بر میداریم اما هنوز نمیخوایم قبولش کنیم. عصبانی میشیم و مدام میپرسیم: «چرا من؟ مگه چه گناهی کرده بودم؟» تو همین مرحله س که ظرف و ظروف مون رو میشکنیم. دعوا میکنیم، اسید میپاشیم و حتی خودکشی میکنیم!
  3. دست و پا زدن:
    حالا دیگه سرد شدیم. خشم و عصبانیت مون رو سر خودمون و دنیا خالی کردیم. دیدیم هیچ تغییری صورت نگرفت. دیدیم که عصبانیت هیچ دردی رو دوا نکرد. دوست داریم همه چی مثل قبل بشه. میریم تو موضع ضعف و التماس. دنبال یه کورسوی امید به همه دری میزنیم که شاید کسی نجات مون بده. به خدا، دکتر، دوست و… التماس میکنیم که کاری کنن برای درد ما…
  4. افسردگی:
    حالا وقتشه که موقعیت مون رو کاملا قبول کنیم. وقتشه که عزادار بشیم. به خاطر همه ی کارهایی که نکردیم غصه بخوریم، به خاطر همه فرصت هایی که از دست دادیم غصه بخوریم، به خاطر همه رؤیاهایی که دیگه بهشون نمیرسیم، غصه بخوریم و… کم کم منزوی میشیم و از دیگران فاصله میگیریم. ریتم زندگی مون کُند میشه؛ خواب و اشتهامون به هم میریزه و همه ی زندگی مون تحت الشعاع قرار میگیره.
  5. پذیرش:
    تو این مرحله دیگه با همه ی مشکلات و مسائل کنار اومدیم. شروع میکنیم به تست کردن کارهای مختلف برای بهبود وضعیت. تلاش میکنیم زندگی مون رو درست ادامه بدیم حال مون رو بهتر کنیم. کم کم دنیا رنگ خاکستری خودش رو به رنگ های زیباتری میده و احساس میکنیم دوباره داریم زنده میشیم.

معمولا همه ما تو بحران ها از این مراحل عبور میکنیم.

البته میزان توقف ما تو هر مرحله متفاوته.

بعضی ها تو بعضی از این مراحل سال ها میمونیم.

اما معمولا از همه این مراحل عبور میکنیم و شرایط رو به روال عادی برمیگردونیم.

خیلی مادرهای داغدیده از فرزند جوان شون رو میشناسم که روز مرگ فرزندشون فکر میکردن دیگه نمیتونن زنده باشن.

خیلی بچه های عاشق پدر و مادرشون رو میشناسم که روز مرگ والدین شون فکر میکردن دیگه نمی تونن زنده باشن.

اما همه زندگی کردن و به زندگی عادی برگشتن.

مهم ترین نکته ای که باید بدونیم سرعت عبور از 4 مرحله اول و رسیدن به مرحله پنجم هست.

سعی کن با آموزش دیدن و تمرین، خودت رو قوی تر و بزرگ تر کنی که زود از پس بحران های زندگیت بر بیای.

دیدگاهتان را بنویسید